این حرف بین خودمان بماند انگاردلم
در سوگ کسی نشسته پای دیوار دلم
چندیست که از ماه بدم آمده است
از اینهمه دلتنگی بیگاه بدم آمده است
حس میکنم از شب متنفر شده ام
ازبارش بی وقفه باران متاثر شده ام
من گم شده ام، ستاره ها گول زدند
دیریست درصداقت آینه کافر شده ام
کاش اشک تمساح به من هم برسد!
توی شام امشب یه کمی سم برسد
توی این شهر پر از کینه و درد
شب تلخی مثل آن حادثه بم برسد
...
خسته ام ، خسته تر از ارگِ قدیم
مثل حجمِ بهتِ در چشم یتیم
بین مردم حالا جاری هستم مثلا
گاهی سرخوش گاهی مستم مثلا
شد هوا مست و زمین مست و منم...
من همان بغضم که درسینه شکستم مثلا
پل زدم از در صبح تا دژ مستحکم شب
خیس شد بالشم از بارش بی وقفه و تب
پشت پرچین شب،هرشب دل من میگیرد
وشبیه مادیانی که اسیر شد دل من میمیرد
( دلخون )
نظرات شما عزیزان:
Arezoo 
ساعت17:02---12 آبان 1392
سلام تشکر از بازدیدتون
وبلاگ شما هم جالبه
موفق باشید
اگه با تبادل لینک موافقید ما رو لینک کنید سپس با تبادل لینک هوشمند لینک خودتون رو در وبلاگ ما ثبت کنید
با تشکر
تیپو 
ساعت23:53---6 آبان 1392
شادي اگرچه با همه محرم نمي شود
حسي كه باشكوه تر از غم نمي شود
دوري و دوستي دو مسير مخالف است
ايمان به تو بدون تو محكم نمي شود
مجموعه ي وجود من و چشم هاي تو
چيزي به غير زلزله ي بم نمي شود
ويرانگي اگرچه شده سهم من ولي
از كوه هرچه هم بكني كم نمي شود
بيدار مي شوم ، نه... رگ خواب من هنوز
دست فرشته اي ست كه آدم نمي شود!
پاسخ:ممنون
tipo 
ساعت12:58---29 مهر 1392
پروردگار من!
مرا بند بند حفظی
از آن بند سبز دفترم
تا سیب های نچیده ی نگاهم
وقتی به واژه های سیاه و سپیدم رنگ پاشیدی
وبه نوشته هایم طعم
تو را
وعده دادم به تنگ دلم
هنوز عطر بودنت
لای لحظه های بودنم
نفس می کشد
و تو
بند بند مرا حفظی
از آن بند سبز دفترم
تا سیب های نچیده ی نگاهم
شعر زیبایی سرودی تبریک تبریک
Mohsen 
ساعت13:32---25 مهر 1392